سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

اگر این شراب خام است

ساعت 6 بعد از ظهر و من نمی تونم بگویم تنها جایی که دوست نداشتم الان باشم آزمایشگاهه چون بیمارستان و قبرستان همیشه اولویت های آخر خودشون رو حفظ می کنند. روزهایی که ساعت 12 از آزمایشگاه می رم استاد ساعت 12:05 زنگ می زنه و روزهایی که تا 6 شب می مونم که البته به لطف این بهار و تابستون شده 6 بعد از ظهر خبری نیست که نیست. همون طور که همیشه غذایی که دوستت سفارش داده خوش مزه تره و همیشه تیم مقابل بهتره .چند روزیه که تصمیم گرفتم کارهای مفیدی که در طول روز می کنم رو توی تقویم موبایل گوگل اندرویدی خوشگل دوست داشتنی قدیمی در آینده ی نه چندان دور احتمالا سابقم می نویسم.نتیجه کار ناامید کننده محض بود. شنبه : بیست تا شنا، خوردن 8 تا لیوان آب ، خوندن پنجاه تا کلمه! با یه محاسبه ی سرانگشتی دهاتی ترین غورباقه ها توی دور افتاده ترین روستاهای کشور هم - سوای اون پنجاه تا کلمه - آمارشون از من بسیار درخشان تر خواهد بود. 8 تا لیوان آب؟ واقعا 8 تا لیوان آب خوردن جز کارهای مفید کسی حساب میشه؟ یک شنبه رو دوست دارید بشنوید؟ بیدار شدن ساعت 7 صبح. خوردن 8 لیوان آب. در کمال شرمندگی بقیه ای در کار نیست. اه خدای من. اه جیزز. چرا یک شنبه ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم؟ واسه خوردن 8 تا لیوان آب؟تف تو هر چی برنامه ریزی.

حتی زنگ زدم به یکی از دوستان نزدیکم که الان کاناداس و من هم اگه 8 تا لیوان آب خوردن جزو کارهای مفیدم حساب نمی شد حتما الان هم کانادا بودم تا باهاش این قضیه رو در میون بذارم. البته وقت نشد تا این مساله رو در میون بذارم ، حتی وقت نشد مساله رو در بیرون بذارم. در عوض بهش گفتم این شیرین عبادی چقدر شبیه مجری های شبکه ی مجاهدین خلق حرف می زنه و اینکه این مجری بی بی سی آقای پرپنجی حالا از فامیلیش اگه خجالت نمی کشه حداقل از کله کچلش خجالت بکشه دیگه به محسن رضایی تیکه نندازه . راستی این عنایت فانی بنده ی خدا پدر و مادرش با خودشون چی فکر کردن تا به انتخاب این اسم برسند؟رکورد در این زمینه با اقتدار دست شاهکار بینش پژوهه.

منیرو روانی پور هم گفته از خفقان ایران استفاده کنید و آثار هنری خلق کنید. من اگر فامیلی ام روانی پور بود سعی می کردم در صحبت کردن جانب احتیاط را بیشتر رعایت کنم، حتی الان که امینی هستم هم تمام سعی ام را می کنم.تنها باری که از خفقان استفاده کردم در یک جمله بود که به یکی گفتم خفقان بگیر. حالا هم به خانوم منیرو می گویم بابا این فضای خفقان همه اش مال تو، بیا هر چقدر که می خواهی آثار هنری تولید کن. بچه های الان بیشترین استفاده ای که از فضای خفقان کردند این بوده که قرار هایشان را از کافه و کافی شاپ و پارک به خونه خالی و مکان منتقل کرده اند. یک صفر به نفع خفقان یک صفر به نفع بچه ها.

یک شب هم اس ام اس دادم به یکی دیگه از دوستام که امریکاس - بله همه ی دوستان من به نحوی از کشور خارج شدند*- که برگشت جواب داد لول . مث اینکه وقت زیاد داری. منم گفتم نه ولی خب داشتم می خوابیدم گفتم یه حالی هم از تو بکنم. اون هم بر خلاف رسم معموله که نه می گذارند و نه بر میدارند یک چیزی می گویند یکهو از قضای روزگار هم برداشت و هم گذاشت و گفت لول (الان حس کردم دوست ندارم بگم که چی گفت فقط خورد توی ذوقم) تنها چیزی که به ذهنم آمد این بود که حیف که دستم خالی است وگرنه همان لول را لوله می کردم و باقی ماجرا را می گذاشتم در حالت اتو پایلوت.

*همه که دیگه اغراقه، خیلی هاشون.

نظرات 6 + ارسال نظر
دوسته دوستت(ایشالا یه روزی بیاد که سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:04 ب.ظ

من از ذوق نویسندگیت که خیلی خوشم میاد واز متنی هم که نوشتی خوشم اومد وخوشحالم که خوندمش ولی این که از عبارت"دهاتی ترین غورباقه ها توی دور افتاده ترین روستاهای کشور "استفاده کردی جای ناراحتی داره چون در بطن این جمله یه نوع تحقیر (اگه نگم توهین)وجود داره و انتظارم از شما این بود که این جمله را به کار نمیبردی; لازم دونستم گوشزد کنم.
به امید اینکه دیگه توی قسمت نام بنویسم دوستت
سلامت وشاد وموفق باشی

پرتابه چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ http://partabeh.com

سلام مهراز جان
وقتت بخیر...
من یکی از اعضای پرتابه هستم.
می دونی بعضی وقتا یه سری حرفا هستن که نه می شه تو وبلاگ نوشتشون ( یعنی به اندازه ی یه پست وبلاگ نیستن) و نه دوست داری از بین برن...
من اومدم بهت بگم که پرتابه دقیقا جائیه واسه این حرفا یعنی می تونی تو پرتاب های 198 کاراکتری همه ی حرفای مینیمالت رو بنویسی
ما تو پرتابه کپی پیست نمی کنیم و خوشحال میشیم که تو هم بیای تو جمع ما و از نوشته هات بهره مندمون کنی...
منتظرتیم
http://Partabeh.Com

فرهنگ شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:01 ق.ظ

خوب بود پسر..

مریم جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:54 ق.ظ

سلام ساروی ریکا.من اتفاقی با وبلاگت اشنا شدم.منم بچه ی شمااااااااااااالم

دکتر دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ق.ظ

آخه دهنت سرویس تو ساعت 12 میری استاد ساعت 12:05 زنگ میزنه؟
عمه منه که 2 3 هفته جیم میزنه، از استاد هم هیچ خبری نمیشه؟

فروهر یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:18 ب.ظ http://forouharkhatun.mihanblog.com/

خفقان! هنر! :|||||||

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد