حاج حسن را شما نمیشناسید. یک رستوران تقریبا معروف نزدیک ساری که گردنهاش حسابی معروف است و تمام تلاشش را به کار گرفته تا ملت را یک قدم به گوشتخواری نزدیک تر کند و میز اردوری دارد اووو بیا و ببین که یک قدم شما را گیاهخواری نزدیک می کند. یک دربان خیلی عجیب هم دارد که یک قدم شما را به انزجار از نوع بشریت نزدیک می کند. از آن "سلام خوش آمدید عزیزم" بگیر تا آن " غذای باب میلتون بود عزیزم" همه و همه چنان محکم دست به دست هم میدهند که شما ایدهی امریکا برای هیروشیما و ناکازاکی را لحظه ای برای کل جهان در ذهن خود مرور کنید. اگر گذرتان به ساری افتاد حتما سری به حاج حسن بزنید و البته مهم نیست گردنهاش رو امتحان می کنید یا ماهیچهها رو یا هر چیز دیگری رو فقط میز اردور رو حتما لحاظ کنید. من به شخصه ساری که باشم حاج حسن را به هر رستوران دیگری ترجیح میدهم. البته این طوری نیست که شما همیشه به حاج حسن بروید و راضی برگردید.
من و خانوم شین یک بار رفتیم حاج حسن و بعد غذا آمدند و از ما پرسیدند هندونه میل دارید؟ و ما میل داشتیم و بعد فهمیدیم هندونه مجانی بود. من و خانوم شین یک بار دیگر رفتیم حاج حسن و بعد غذا آمدند و از ما پرسیدند ژله میل دارید؟ و ما میل داشتیم و بعد فهمیدیم ژله مجانی بود. من و خانوم شین یک بار دیگر رفتیم حاج حسن و بعد غذا از ما پرسیدند قهوه میل دارید و ما میل داشتم و بعد فهمیدیم قهوه مجانی بود. من و خانوم شین یک بار دیگر رفتیم حاج حسن و بعد از غذا از ما پرسیدند بستنی میل دارید و ما میل داشتیم و روی ظرف های بستنی چتر داشت. اگر جایی دیدید روی ظرف بستنی چتر داشت بدانید دیگر مجانی نیست. ممکن است روی ژله چتر داشته باشد و ژله مجانی باشد اما روی بستنی و روی آب پرتقال اگر چتر داشت دیگر مجانی نیست. من همان لحظهی اول که چترها را دیدم خشکم زد. خانوم شین هم متوجه چترها شد. از همان روز من از چتر متنفر شدم. یک جور نسبت به چتر آلرژی پیدا کرده ام حتی به خواهرزاده ام که موهایش را چتری کوتاه کرده اولتیماتوم داده ام که دیگر موهایش را چتری کوتاه نکند و تا وقتی که مدل موهایش چتری است جلوی چشمم ظاهر نشود. من گفتم من این بستنی را دست نمیزنم و با دست ظرف بستنی را پس زدم و خودم را همزمان عقب کشیدم. البته آن لحظه پیشخدمتی که بستنی را آورد چند دقیقه ای بود که دیگر نبود ولی این تنها روشی بود که من ناراحتی خودم را به خانوم شین نشان دهم. من همیشه ناراحتی ام را در جای نامناسب و به فرد نامناسب نشان میدهم. البته تقریبا تا قبل از این که شروع به خوردن بستنی کنم روی حرف خودم که من به این بستنی دست نمیزنم ماندم. الان هم بدون هیچ حب بغضی نظرم را در مورد آن بستنی می دهم که بستنی که ده هزار تومن برای آدم هزینه بتراشد دیگر بستنی نیست، کباب است منتهی کبابی که طعم شیر و شکر و اسانس میدهد و خبری از گوشت و گوجه و کره (و برای من یکی حداقل، برنج) نباشد.
تما چیزهایی که چتر داشته باشند خطرناک هستند آقا... یکی از این آلات خطرناک هم در جیب شلوار بنده هستند. بسیار خطرناک تشریف دارند ایشون
@هشت ِ دوازده
من زیر پست وبلاگت یه کامنتی گذاشتم نمی دونم میاد یا نه ؟ این وردپرس هم اینقد دگمه که حتما باید با یه چیزی لاگین کنی بذاره نظر بدی...نمی دونم نظر اومد یا نه ؟
مهراز چتر :دی
تا شما باشی هر روز نری دختر بازی رستوران حاج حسن! حالا بایدبرا یه بستنی ۱۰ تومن بسلفی
سلام
بالاخره توانستم وارد این وبلاگ بشوم.
میخواستم فقط تشکر کرده باشم بابت راهنمایی و پیشنهادهایتان
ممنون
از همان روز من از چتر متنفر شدم [(((((:]
خیلی خوب مینویسی آقا!
ببخشید منشن میزنم البته :)
برادر کجای کاری که الان بیای زیر این پست قیمت های جدید رو اپدیت کنی !
در ضمن جدیدا گویا حاج حسن دو شعبه زده که اونیکه دورتره همونیه که اوردو داره
http://youtu.be/r4J7jmUjl28