سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

موش کشون

پیش نویس:اگر فکر کردید توصیف کشته شدن یک موش کوتاه ممکنه باشه اشتباه می کنبد

تو اتاقمون تو خوابگاه چند روزی بود که سر و کله یه مهمان نه چندان نا خوانده پیدا شده بود.یه مهمون گوگولی کوچیک که از فرزترین موش هایی بود که تا حالا دیده بودم.پارسال هم 4 تا موش شکار کرده بودیم و از اون موقع تا حالا سر و کله موش جدیدی پیدا نشده بود گویا. خلاصه تله موش پارسالی رو دراوردیم و یک تکه خیلی گنده پنیر گذاشتیم توش و تله رو زیر تخت گذاشتیم. این تله موش­ه این­طوری هست که یه قفس مانندی­ه که طعمه رو توش میذاری و به این طعمه یک تسمه مانندی وصله که موشه بنده خدا تا طعمه رو میکشه که گاز بزنه تسمه کشیده میشه و در قفس بسته میشه و همه حسنش هم به اینه که موش رو زنده میگیری خلاصه چند مدتی سرت رو گرم می کنه.خلاصه تکه گنده پنیر رو گذاشتیم و فردا که سراغ تله رفتیم دیدیم موش عزیز همه پنیرها رو خورده و یه آبم روش.کاشف به عمل اومدیم که تله درست حسابی تنظیم نشده بوده و حالا هم دیگه پنیری نداشتیم که به عنوان طعمه بگذاریم.نه تنها پنیری نداشتیم گردو و بادوم و کلا هیچ چیز موش دوستی نداشتیم و در ضمن نمی دونستیم موش چی دوست داره و این هایی رو هم که می دونستیم بیشتر تو فیلم ها دیده بودیم وگرنه من به شخصه فکر کنم موش برنج و نون قوت غالبش باشه. یک دونه خرما گذاشتیم و دعا دعا می کردم که این موشه این بار دیگه گیر بیفته وگرنه با این ترتیب که ما داشتیم تغذیش می کردیم دو هفته ای هم سایز من می­شد. خلاصه فردا دیدیم که گویا از خرما زیاد خوشش نیومده اما از اونجایی که ماهم چیز دیگه ای نداشتیم نمی تونستیم کاریش کنیم.به قول بابا بزرگم که هر وقت بچه هاش غذایی رو دوست نداشتن و نمی خوردن می گفت کاریش نداشته باشین گشنش که بشه دیوار بذاری جلوش هم می خوره در مورد آقا موشه ( این که آقا از رو سند حرف می زنم از خودم در نمیارم ها) هم همین سیاست رو در پیش گرفتیم و خدا روشکر غروب نشده صدای تق!!!!! یعنی موشه افتاده تو تله . بعدم فهمیدم که واقعا خرما دوست نداره و مثل اینکه اون رو هم می خواسته تست کنه فقط چون تا همین الان که بردیم و ترتیبش رو دادیم لب به خرما نزده بود و البته شب باید میدیدن شیرنی دانمارکی رو با چه ولعی میخوره.دم باریک و خیلی درازش ، اون نگاه معصومش، اون پوست خوشگلش ،اون همه لوندی محاله یادم بره.

خلاصه بعد از یه روز اسارت تصمیم گرفتیم از این بلا تکلیفی نجاتش بدیم و از اونجایی که موش ها رو دو کیلومتر اون ور تر هم ول کنید خونشون رو پیدا میکنند تصمیم به کشتنش گرفتیم . موش هایی که تا حالا کشته بودیم

1.انداختیمش جلو گربه و این گربه های کوی هم این قدر بی خاصیت و ابله هستند که از دستش در رفت.

2.کلی اسپری پیف پاف زدیم و وقتی کاملا نیمه جون شد انداختیم جلو گربه. گربه با موش نیمه جون یه کم بازی کرد و یه کم ور رفت و موشه هم گویا تکون های گربه واسش یه شوک بود و هوای تازه بش خورده باشه نیمه جون شروع کرد به فرار کردن و رفت و گربه الاغ هم که آبرو هرچی گربه و پرشین کت رو برده بود این رو هم نتونست بگیره.

این دومی و اون سومی و چهارمی رو بچه ها شخصا کشتند چون دیگه به گربه ها اعتمادی نبود.

حالا باید فکر میکردیم این موش رو چطوری بکشیم.گزینه گربه که منتفی بود. یه راهی هم میخواستیم باشه که هم بدون درد باشه و هم 100% نمیره. پس به این نتیجه رسیدیم که غرقش کنیم. همراه قفس رفتیم به حوضی که وسط کوی هست . پیشنهاد من این بود که به دمش یه سنگ ببندیم و پرتش کنیم تو آب که با موافقت سایرین همراه نبود. بعدم گفتم که با قفس بندازیم تو آب که در صورتی که می پذیرفتم قفس رو خودم در بیارم اشکالی نداشت که وایییی فک کن یه قفس با موش خفه شده. خلاصه تصمیم گرفتند موش روهمین طوری پرتش کنیم و این کار رو هم کردیم. هیچ وقت فکر نمی کردم موش به این خوبی و خوشگلی شنا کنه و به این راحتی هم خودش رو برسونه به گوشه حوض و خودش رو بکشه بالا البته قبل اینکه خودش رو بکشه بالا چری با چوب زد بهش و از لبه جداش کرد و من کلی سنگ گرفتم و مشغول نشونه گیری شدم و این قدر پرت می زدم که حتی نزدیکش هم نمی خورد. برا همین مجبور شدم سنگ ها رو بزرگ تر انتخاب کنم که البته باز هم نتیجه نداد و مجبور شدم سنگ ها رو بدم به "ولک" که ایشون با چنان نشانه گیری دقیقی زدند که دو تا لنگ موشه رفت هوا و دو تا تپ تپ کرد برعکس رو آب موند گاهی فقط دهنش رو باز و بسته میکرد . البته ما خودمون کلیله و دمنه خوندیم و این کلک ها دیگه قدیمی شده و حدس زدم که داره فیلم بازی میکنه . که البته گویا این طوری نبوده و راستی راستی مرده .

و این گونه بود که بدون زجر مرد این موش بنده خدا و من کلی عذاب وجدان گرفته ام و این پست را برای یادبود آن روح ملکوتی روا داشتم

پی نوشت: البته به این نتیجه رسیدیم که موشه زناکار بوده بنابراین کمی از عذاب وجدانمون کم شد.به هرحال سنگسار زناکار از مجازات های اسلامی هست که ما هم در حق ایشون روا داشتیم

نظرات 28 + ارسال نظر
برادر امین یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ

دهنت صاف
میدونی گوشت قرمز کیلویی چنده؟

ما گشنگی می کشیم گوشت موش زناکار نمی خوریم !!!!! :دی

خواهر فروغ یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ

ا؛ون نگاه معصومش، اون پوست خوشگلش ،اون همه لوندی محاله یادم بره.؛
یکی از بهترین تیکه هاهاهاها
؛پی نوشت: البته به این نتیجه رسیدیم که موشه زناکار بوده بنابراین کمی از عذاب وجدانمون کم شد.به هرحال سنگسار زناکار از مجازات های اسلامی هست که ما هم در حق ایشون روا داشتیم؛
یکی از بهترین پی نوشت ها!
؛؛البته ما خودمون کلیله و دمنه خوندیم و این کلک ها دیگه قدیمی شده و حدس زدم که داره فیلم بازی میکنه؛؛
اینم جالب بود!
؛فروغ؛ یکی از بهترین خواننده ها !

هووووووووووووم...واقعا از تک تک مراحل اعدام این موش لذت بردم! هاهاها

ای بابا شما چرا برادر خواهراتون رو می فرستین اینجا :)) برادر مهراز :دی
فروغ که کارش از یکی از بهترین خواننده ها گذشته ..بهترینه:دی

Mohammadreza یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ب.ظ

=))
mahraz fowghol ade bud.Kheyli hal kardam =))
neveshte haye to mano yade jamalzade mindaze :D

آقا شما خیلییییی لطف داریددددد بابا تن جمال زاده بنده خدا رو تو قبر نلرزوووون:)) دمت گرم کلی اعتماد به نفس کاذب گرفتم:دی

شیدا دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ق.ظ http://sheidayi.blogfa.com

مهراز تو فوق العاده ای.:X:X:X:X

مرسی عزیزم تو لطف داری

سرمه دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ق.ظ http://tuds88.blogfa.com

سلام
یه گربه داره کوی
دخترا بهش میگن گارفیلد!!
چاااااااااااااق!!
گوشت خالص!
جالبش اینجاست اگه بخوای بهش غذا بدی باید کلی نازش کنی وگرنه نمیخوره!
در حالی که بقیه ی گربه ها از فشارهای شکمی رنج میبرن!

جواد دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ

روم به دیوار , روم به دیوار , یه سوال داشتم در مورد جُرم این موشه!
میشه اینجا مطرح کرد یا اینکه باید حضوری بیام؟؟:دی

می خوای بپرسی از کجا فهمیدیم زنا کاره؟؟؟؟ اهه اینا دیگه تخصص ماسسستتتتت

خواهر فافاز دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://faziname .blogfa .com

به نظر من دفعه بعد بندازیدش توی یه شیشه بعدم درشو صفت کنین و خفه شدنشو در حالی که بنفش شده و داره تقلا میکنه ببینین یا واقعا به دار بیاویزیدش یا می تونین ببرینش سر کلاس ولش کنین یا به صلیب بکشونیدش بعد بش سرکه و فلفل بدین یا بندازینش تو کتری اب جوش و.................... اما کاشکی واسه جونهای این مملکت کار بود تا از کشتن مخلوق خدا انقدر لذت نمی بردن . مطمءن باش گناه کردی ( هاها عذاب وجدان بگیر)

۱-بابا به خدا می خواستیم بدون درد بمیره نمی دونم چی شد همه حدس هامون غلط از اب درومد
۲.عزیز دلم سفت با سین نوشته نیشه نا با صاد
۳.عزیز دل برارد ایمیل www نداره ها
4.قربونت برم این چه طرز ادرس دادنه اخه که اینو پیدا نمی کنه؟

سرمه دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ http://tuds88.blogfa.com

سلام
اونجا که یه بلاگ خصوصی نیست
بلاگ ۷۵ نفره تقریبا
تازه خیلی ها نخواستن عضو بلاگ بشن وگرنه بیشترم میشد
البت
نویسنده ی فعالش زیاد نیست
توی دانشگاه هم این دخترا گربه ها رو بغل میکنن!!

این دخترا هم 90 درصد کاراشون لووووسه ها...اه گربه رو بغل میکنن؟ یه گربه تو دانشکده فنی بالا هست کپ گارفیلده هااااا فک کنم شبا میاد پیش شما

جواد دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ

نه , نمی خواستم بدونم از کجا فهمیدی. میخواستم یه تذکز بدم که فرق زنا و لواط رو در نظر داشته باشی!
ببخشید انقدر رک گفتم ، برای جزئیات بیشتر یه سر به ما بزن ، چون اینجا دیگه بیشتر از این نمیشه حرف زد!

زنا سنگسار داره لواط هم مگه داره؟ والا ما تو زنا تخصص داریم و تو لواط هر چی شما بگی واسه ما حجته ...از نظر فقهی عرض کردم هااا یه وقت سو برداشت نشه :دی

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:08 ب.ظ

سلام
چطوری تو ؟ به بلاخره من بعد 2 و 3 روز اومدم خونه(در راستای آمار ندادن از ذکر محل تو پاسخ خود داری کن :دی)
خوب سه تا پست آخرت و با هم خوندم و بعد تصمیم گرفتم نظر بدم و بگیرم بدرسم

مطلب بلاگ نویسی

خوب می دونی چیه مهراز تو این پستت یاد زولبیا خدا بیامرز خیر ندیدیه افتادم البته بیشتر یاد اینترنت دزدی ها و امتحان هایی که به خاطر اون وبلاگ حروم زاده(چون واسه جاش و معمولا اینترنتش پول ندادیم گفتم حروم زاده) بود یاد اون تب وبلاگ که مثه بقیه کارا یه شب با دیدن پرشین بلاگ افتاد به من افتادم
در مورد این که خوشت میاد ما بخونیم :دی و دیدمون نسبت به وبلاگ عوض شده باید بگم من کله نظرات و هم می خونم تازه :))
داشتم نظرات این مطلب رو می خونم به یه تینا خوردم : نوشته بود"امروز هم خوشحالم چون گواهینامه رانندگی رو هم گرفتم"تازه حالت درس خوندش مثه خودمه اول کاردان بعد اگه بخواد حتی خدا نخواد(با این رشد دانشگاه ها) میشه کارشناس :دی(می بینی چه نمک نشناسم انگار نه اگار خودم همین جوری بودم) راستی این مهران که گفت منو لینک کن به نام M8SPY چه اسم جالبی داره سایتش یاد یکی از شبکه های رابرت مرداک صاحب فارسی وان افتادم (اسمش و خودت حدس بزن)

اره یاد زولبیا رو خدا به خیر و خوشی نگه داره ان شا الله...کاش تو زولبیا اون موقع ولی مثل الان می نویشتیم یعنی اگه دست تو بود فکر کنم می نوشتی ولی من اون موقع ها درک درستی از بلاگ نداشتم چون بیشتر بلاگ های موضوعی می خوندم که بیشتر سایت بودن تا بلاگ و الانا فکر کنم بهتر شده

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:19 ب.ظ

مطلب بدترین خوابی که دیدم یا چگونه مخابرات یک پاس شد

من از اینجا و از همین تریبون اعلام می کنم من یه حلالیت به این مادر آذین بدهکارم آخه من چی کار کنم شماره خونشون رنده :دی (یادش بخیر)
در مورد این خواب تو منم یه همچین نمونه ای دارم اما امتحان مهمی مثه مخابرات نبود بلکه سر جلسه کنکور بود :دی وقتی فهمیدم سوالایی که خریدم اشتباست :)) =)) و یه هفته از هیجان آوردن رتبه ی توپ و شب امتحانم که خونه او یارو سوال فروشه بودم نخوابیدم که یهو خوابم برد بعد خواب می دیدم سیزده بدره :دی بعد هم که بیدار شدم دیدم دوستم کنعان که بقل دستم بود تو جلسه با اون صداش گفت "بریم گول خوردیم" اومدم بیرون که دیگه می دونی :))

می گم تو نظراتت این باکس سی تی به چی فکر می کنه نظره همین پسته خوابتو می گم :))

اون حلالیت مامان اذین رو که گرفتیم حل شد دادا نگران نباش از طرف همه بجه ها حلالیت گرفتم که چیزی به روی دوشمون نباشه..کنکورت رو که نگووو وای کنکور نبود زنای زن حامله بود

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ

مطلب بسته خستم

خدایا خوب شد ما دو تا دوقولو نیستیم خیلی موقعه ها شده به چیزای یه مدلی فکر می کنیم یا کلا نظراتمون در مورد ادما یه مدله منم چند مدتی این طوریم کلا از خیلی ها زده شدم راستی می دونی چی تعجب من و بیشتر کرد از این پستت؟ اسمه تاپیکی که واسش انتخاب کردی الان چند روز اون اهنگه بسته خستم نمی دونم بقیش چیه تو ذهنم (البته من ریتمشو میزنم چون می دونی چه قد تو آهنگ گیجم فقط ریتم و یاد می گیرم :دی)میاد و میره p-:

این کامنت ها رو تیکه تیکه دادم چون یهو دادم قبول نکر د و نزدیک بود هر چی تایپیدم بپره :دی

اره انصافا می بینی؟؟؟ دیشب با حسین صحبت می کردم اون همه تریبیپ صحبت کردنش و اینا خیلی شبیه تو شده...بش گفتم کلی خندیدیم...انصافا بجه خوبیه..این اهنگ بسه خستم رو هم دانلود کردم فعلا داریم می گوشیم و لذتش رو می بریم

Dew دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ب.ظ http://dewl.blogfa.com

Y!ye soal!?!yani chii ye chan roozi mehmoonetoon bood?yani in bood va shoma shab ba aramesh mikhaBDn?mishe chenin chizi mage?!

اره بابا چرا نشه؟؟؟؟ خب این که کاری به کارمون نداشت..تازه من خودم به شخصه رو زمین می خوابیدم جون رو تخت سختمه :دی

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:39 ب.ظ

مطلب موش کشون

در مورد ایده خواهر فافاز که به مملگت گیر داده :)) ( از اونجایی که من عادت دارم تو جمع با یکی ور برم نشد با خودم ور میرم :دی) آخه مملکت به این توپی و به دوستای منتقد هم از این تریبون استفاده می کنم میگم :" خس و خاشاک با صدای هیهی هی هی نمیشنوم اینا چی چی می گم" ( با صدا خودش* بخون و با حالاتای صورت خودش* ادا کن) :دی

ولی مهراز خدایی موش گناه داشت اخه نمی گی همین بلال رو اونا روز قیامت سر شما سه تا بیارن فرض کن موشه وولک رو با سنگ بزنه واسه تو یه تله بزاره روش غذا باشه در مورد چری هم حرفی واسه گفتن ندارم چون اون میگه حتما باید از تمام امکانات اون دنیا حتی جهنم و زجر هاش استفاده کرد :))

در مورد مطلب بدترین خواب یه جیز یادم اومد باورت نمیشه,من کلان چند وقتی وقتی خواب می بینم می فهمم دارم خواب می بینم :دی وای فقط مشکلش اینه نمی تونم بیدار شم اما خوش می گذره :دی

راستی تو تو کامنت ها غلط املایی رو هم می گیری :)) آخه دیدم از یکی گرفتی گفتم اگه ماله من داشت بیخی شی

به به :)) حال می کنم هم ولایتی ها جمعشون جمعه قابل توچه جواد جانی محمد( راستی این محمدرضا همون محمد خودمونه دیگه چون باهاش موافقم قلمت جالبه)(جواد امید وارم تو تراوین :دی موفق باشی)(جانی هم که جز محارب حرفی باهاش ندارم ;):دی )

در هر صورت این همه نظر دادم تا بدونی هم وبلاگ و می خونم هم باید اعتراف کنی من تو این زمینه کارشناسم( اگه تو هیچی نباشم ) البته این بلاگ اسکای قبول نکرد یه جا بدم منم تیکه تیکه کردم

راستی امروز با حسین انریکه بیرون بودم :دی البته داشتم بر می گشتم دیدمش
خوب تو هم مواضب خودت باش خوش باشی
بابای

شما که کارشناسی غلط املایی هم داشتی که من صرف نظر کردم دیگه غلط هر کی رو بگیرم رو غلط شما رو که نمی گیرم:دی این محمد رضا رو دقیقا نمی دونم ولی فکر کنم شاید محمد رضا روح الهی باشه شما محمد رضا دیگه ای که از بچگی با هم بوده باشیم فعلا یادم نمی اد یا ما محمد رضا صداش نمی کردم...امیدوارم اشتباه نکرده باشم اقا محمد رضا

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:46 ب.ظ

مهراز تو از این خبر داشتی که این وبلاگ نسخه موبایل هم داره :دی
یه سر به این ادرس بزن از امکانات بلاگ اسکای

http://mahraz.blogsky.com/m

من دیگه برم سره کارم
خوش باشی

نه الان دیدم چه باحاله اییینننن؟؟؟

جواد دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ

ما که تراویان رو کذاشتیم کنار ، عرصه رو برای جوونا باز گذاشتیم!
جانی هم که در حد این حرفا نیست ، خیلی روش حساب کنیم ، میشه ازش به عنوان کیسه بوکس استفاده کرد این موقع ها!

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ب.ظ

وای جواد خوب شد اومدی :دی
ببین من امروز از آینده روشن اکانت خریدم اللان سایت ها را باز می کنم یه چیز عجیب می بینم واسه مهراز میل زدم برو ببین رو تمام صفحات یه چیز جدید باز میشه
یا مال مخابرات یا یه ویروس یا کاره اینده روشن باورت نمیشه محل درج یه ضرب در داره که بسته میشه اما معلوم نیست تازه نوشته لطفا با ما برای تبلیغ تماس بگیرن که اونم معلوم نیست فقط وقتی داره صفح لود میشه یه آی پی غیر متعارف با سایت ها میاد که مثه اینکه اول اونو لود می کنه بعد اون سایت رفر میده به سایتی که ما می خوایم میل واسه مهراز زدم ازش بگیر ببین کپ می کنی

جواد دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 ب.ظ

مهراز ، انقدر تواضع به خرج نده! من که میدونم که تو پایین میخوابیدی که موشه جات بالا بخوابه!

من نمی خواستم بگم دیگه خودت گفتی:دی

سجاد دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ب.ظ http://vit.parsiblog.com

سلام
فقط دلم تنگ شده بود.
سلام به پدر و مادر برون.
یا علی

ای بی معرفت فقط دلت تنگ بشه یعنی این ورا پیدات میشه دیگه؟؟؟ آخرین باری که حضورا زیارت کردم شما رو بر می گرده تقریبا بهههههههههههههه ۲ سال پیش

امیرعلی دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ب.ظ

خوب توصیه من به دوستای موشمون اینه که از این به بعد به جای 17-10 اتاق رو به رو رو انتخاب کنن تا از مهمان نوازی حسین جمشیدی لذت ببرن! ( البته به دلیل غیر قابل پیش بینی بودن بادامی بعید نیست دوست موشمون اسیر یک سری بازی های پیچیده بشه :دی )

شما امیر علی خودمون هستی دیگه؟؟؟؟:)) آقا فردا بررسی دو دارم یاد شب امتحان بررسی یک میافتم امشب هم مثل اون شب اصلا حس درس نییییییست

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

:)) سلام امیر علی :))
موش کور بخوره تو رو نفهمه چی می خوره ؟ :دی
مهراز این امیر علی همون امیر علی خودمونه؟
با همون استیل خفنش :دی
وای یادم میاد اون شب موقع خواب چی کار می کرد خندم می گیره
کامنت بالاشو خودن دیگه ترکیدم(اگه امیر علی خودمونی که دمت گرم اگه هم من نمیشناسمت بازم دمت گرم اخه حسین جمشیدی و خوب میشناسم با اون بازی فوتبالش از اون بادامی هم خاطه خوشی تو فوتبال دارم یهمو می گفت گoooooooل
آدم چرتش می پرید بعد سه چهار تا گل می خورد دیگه ساکت می شد :دی)

مهراز اگه این امیر علی خودمونه بهش سلام برسون اگه هم که نه دمش گرم حرف باحال زد :دی

والا منم هنوز نمی دونم این امیر علی خودمونه یا نه ولی دمش گرم خیلی باحال اووومد :))

مهیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ

سجااااااااااااااااااد :دی
بابا رفتم وبشو دیدم این که سجاد خودمون چه توپول شده تو عکس چه وبلاگ آقا پسندی (!) داری دمش گرم ;)

تینا سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ http://www.telesmtanhayi.blogfa.com

سلام

ایمیلم رو تو پیجم نذاشتم واسه اینکه هر کسی نخواد بهم میل بده
اونایی رو بشناسم و مایل باشم اگه بخوان خودم بهشون میدم
همین چند روز پیش یکی از پسرای دانشگاهمون وبم رو پیدا کرده بود و برام نذار گذاشته و پیشنهاد دوستی داده بود
تا اینجاش چندان مشکلی نداره ولی پسرای دانشگاه ما نرمال نیستن و عقده دارن
من تو نت دوستای خیلی خوبی دارم که هر کدومشون ایمیل منو خواستن بهشون دادم

امیدوارم ج سوالتون رو گرفته باشین

البته بنده هم خواستم بگم که نظر منظورتونه دیگه؟؟؟:دی اشکال نداره ...این جوری باشه که به میل من هم کلی اسپم میاد و ککم هم نمی گزه زیاد در بند این چیزا خودتو محدرد نکن

زیگ زاگ سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ

تینا جان مطمئنی پسرای دانشگاتون نرمال نیستن
چه تصادفی که وبت و پیدا کرد D:
راستی چه نذار[نظر=کامنت منظورت بود دیگه D:]داد ؟
مهراز چه زمونه ای شده D:

مرسی دوست عزیز از راهنماییتون:دی اره والا می بینی چه زمونه ای شده؟؟؟

سجاد سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ب.ظ http://vit.parsiblog.com

سلام مهراز جان
گرفتار میدونی یعنی چه؟
باور کن خیلی وقته که کلی کار دارم تو این تهران، ولی نمی رسم بیام
این دفعه همکه اومده بودم دم در کوی نگهم داشتن نتونستم بیام تو
فقط محسن اومد دم در کوی و دیدمش

اره به خدا درک می کنم...گرفتاری چیز خیلی بدیه..واسه همین سعی نی می کنم درگیر کنم خودمو

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ

))سلام آقا مهیار
ما مخلصیم
ولی تپل نشدیم
هنوز همون 55 کیلو هستم!
خدا به اون سفره ماه رمضونتون برکت برده
یادش به خیر
...
راستی حال مادر خوبه؟
شاید اشتباه کنم ولی گویا اخیراً(در این یکی دو ساله!) عمل داشتن
شاید هم نه
به هر حال بیخبر نذار و سلام برسون
این هم شمارم
09112167004
یا علی
التماس دعا

مهیار سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام سجاد جون
خوبی شما؟
نه عزیزم بابا عمل داشته و شکر خدا بهترن دارن طول درمان و سپری می کنن...
ماشالله مانکنی هسنی واسه خودتا ۵۵ کیلو وزن خوبیه ;)
از این که این همه با معرفتی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم می بینم زمونه هر کی و عوض کرده اما شما همچنان روبراهی پایبندی به عقایدت و سعی می کنی نون به نرخ روز نخوری
دم شما گرم
انشالله امدی بابل ما شما رو زیارت کنیم و امسال خدا بخواد حداقل ماه رمضون در خدمتتون باشیم
یا حق

اووووف بخرم کامنته!!!!!!!!!!!!!!!!

سرمه سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 ب.ظ http://tuds88.blogfa.com

سلام
قبول دارم
دخترا ۹۰ درصد کاراشون لوس بازیه چون شما پسرا لوسشون کردین!!
در ضمن
پسرا هم ۹۹ درصد کاراشون واسه جلب توجه همین دخترای لوسه(خدایی قبول نداری؟!)
مثلا یکیو میشناسم مچ بند و دست بند سبز و این حرفا!!
اما اصلا کاری به موج سبز نداره
میگه دخترا که میبینن بهم لبخند میزنن و احساس میکنیم با هم یه فصل مشترک داریم!!!!!!!!!!!!!!!!

جدا؟ چه باحال!!!1 خب اره قبول دارم اما کاریشم نمی شه کرد ... کم کم درست میشه ایشالله..حالا نسل ما ها باید یه کم نرمال کنیم این روابط رو دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد