سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

مبانی کارآفرینی یا استاد عزیز دهنت رو باز کن بگو آ

فردا امتحان " مبانی کار آفرینی " دارم و خلاصه ایام امتحاناته و این روز ها ما کون به کون امتحان داریم و چنان در بحر امتحان ها مستغرقمان کرده اند که نه تنها دامنمون از دست برفت فهمیدیم سایر متعلقات خفای دامن رو هم کشیدند روی سرمون و ما مونده ایم و حوضمون. اما همه این ها یک طرف این امتحان " مبانی کار آفرینی" هم همون طرف و نکته بد ماجرا آن جاست که ابتدای ترم که ما این درس اختیاری را اختیار می کردیم تجربه درس شیرین " اصول و مبانی مدیریت " که جلسه ای سر کلاس نرفتیم و نمره­ی بیستی هم گرفتیم زیر زبانمون و لای دندانمون و خلاصه هزار و یک جای دیگمون مونده بود و فکر می کردیم اگر همه­ی درس ها یک طرف باشند که قاعدتا آن طرف ،طرف خصم است،این مبانی کار آفرینی  حداقل دیگر طرف ماست و از این بابت خیالمون راحت بود اما زهی خیال باطل . همان روز که دیدم این جقله بچه استاد این درس شده و با چه افاده ای صحبت می­کند و از خاطرات کانادا و امریکایش می گوید کفری شده بودم و خواستم بگم که جوجو تو از شاه­عبدالعظیم عمرا  پایت را آن طرف­تر گذاشته باشی و البته نگفتم. بماند که چه قدر قر و فر برای ما اومد و کم مانده دونه دونه ما رو ردیف کنه برایش استریپ­تیز بزنیم و الان که فکرش را می کنم کاش مجبورمان می­کرد استریپ تیز بزنیم تا به همان بهانه ببیند که ما تخم هایمان گنده تز از آنی است که برای ما خط و نشان بکشد، حداقل من نه اما مال سعید با این همه هیکل کت و کلفتی که دارد اقلا هست دیگر. حالا برای امتحان پایان ترم کتابی معرفی کرده به این کلفتی ( برای تصور بهتر دو دستتان را به عرض شانه باز کنید)... بهش میگم آخه استاد این چه کتابیه دیگه و جواب میده آخر ترم می خواهید بخونید همین میشه دیگه ، طول ترم باید بخونید و من در حالی که انگشت وسطم رو سعی می کنم توی جیبم کنترل کنم میگم خب حالا شما یک لطفی کنید و میگه نمی شه دیگه باید می خوندید و من همچنان سعی در کنترل دست و زبان یک" برو بابا دلت خوشه فکر کردی حالا چه درسی هست" غلیظ می گم و برو بابا اش رو چنان می کشم که حداقل چهار تا فحش خواهر مادر بیارزد و قبل از اینکه بنده رو از اتاقش پرت کنه بیرون خودم میام بیرون و با خودم می­گم برگردم برم بهش بگم " استاد عزیز الان بگم گه خوردم خیلی دیر شده؟ "

آخه استادی که از اولین جلسه بیاد و داستان بگه و یه مشت بحث بی در و پیکر راه بندازه... کسی که ندونه بزرگ ترین کارآفرین های دنیا با سرمایه های کم شروع کردند و ایده هایی که خودش مطرح میکنه حداقل 70 80 میلیون سرمایه می خواد ... کسی که به جای کار خودش رو با معرفی sir Richard branson  شروع کنه یا حداقل یه کم توضیح در مورد زندگی منش و زندگی کارآفرین های بزرگ صحبت کنه بیاد گل واژه هایی در مورد کپی جزوه و دلالی بگه و بیشترین اصطلاحی که بلده حواب سرمایه باشه...اخه من واقعا نمی دونم به ایشون چی باید بگم...وقتی ازش خواستیم در مورد تجربه کارآفرینی خودش صحبت کنه در مورد شرکتی با سرمایه اولیه 1 میلیارد تومن شروع کرد به تعریف کردن که واقعا می­خواستم بگم استاد عزیز دهنت رو باز کن بگو آآآآ...

خلاصه ما که تا جایی که تونستیم این استاد عزیز رو اذیت کردیم و سر به سرش گذاشتیم و تو چشماش نگاه کردیم و ایده های مسخرش رو به روش اوردیم،از دیکتاتور تا نفهم خطابش کردیم و...استاد با جنبه ای هم به نظر نمی رسید و اگر چیزی نمی گفت چون در آن جو زورش نمی­رسید..دیگه انتظار نمره نداریم ...ولی در آخر اقدام شرورانه وقتی مطلع شدم خودش سر جلسه نمیاد و امتحان ترم قبلش " اپن بوک" بوده قرار شده با بچه ها هماهنگ کنیم که به مراقب بگیم که امتحان این سری هم "اپن بوکه" و با چنان یکپارچگی و اعتماد به نفسی بگیم که ذره ای شک به خودش راه نده... خلاصه خدای بزرگ خودش این رو هم بخیر کنه

نظرات 27 + ارسال نظر
Dew سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:36 ب.ظ http://dewl.blogfa.com

be nazare man ke hatta age openbook basheham bayad ketab ro khoond...nemishe ke sar e jalase donbale ye chizi gasht ke nemidoonim kojast:d

والا به این امتحانه که من یکی اصلا حس خوبی ندارم هنوز که شروع نکردم ...۲۰:۴۶ دقیقه :دی

جواد سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ب.ظ

برادر ، باز هم که پست های شما . . . :دی
اقلا یه لژ خونوادگی بزن که کسایی که مثل من چشم و گوششون بستست و از این الفاظ رکیک شما بلد نیستن ، برن اونجا رو بخونن و همچنین سری بعدی که شما اومدین اتاق ما ، به دلیل این حرف ها ، یه تو سری محکم تر از سری قبلی نخورین!{زبان}
( همین جا بابت اون تو سری معذرت میخوام ، قبول دارم که بد زدم!:)) )

ای بابا این جا ملک آزاد منه و آزادی این جا حکم میکنه از هر لحاظش...دیگه آزادی بیان که صدرشه :دی آره بد زدی انصافا هاااا بی شعووووور..:)) معذرت خواهی شما پذیرفته است

Dew سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 ب.ظ http://dewl.blogfa.com

man ke khastam khatta ro sari rad sham...reCdam be paragraph e akhar..

یعنی چی خب؟نفهمیدم چی شد

ali mahrooz سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.byrapid.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی قشنگ و جالبی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مورد فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای

جواد سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ب.ظ

اول ، بابت پذیرش معذرت متشکرم!
دوم اینکه حرف من پیشنهاد بود ، امر نبود که ناراحت میشی!:دی
سوم اینکه همین جوری بنویسی که من خوشحال میشم ، اومدی اتاقمون جبران میکنم![زبان]

=))))))))))))) نه بابا ناراحت چیییی؟؟؟ رو پیشنهاد شما هم فکر می کنم :دی ای بابا الان بگم گه خوردم خیلی دییییییییر شده؟:دی بابا شما هم اسراییلی هستیدااااا:دی

شیدا سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ http://sheidayi.blogfa.com

بعد می گم خرخونی میگی نه...همه فکرو ذکرت شده درس و کتاب و استاد و یونی...دو نقطه دی

بابا موضوعات قابل نوشتن در مورد این چیزاست دیگه :دی

مهیار سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام مهراز و صد البته جواد :دی و اون بقلیش :دی(جانی)

کار آفرینی با 70 80 میلیون آخه کسی نیست به این استادتون بگه اخه همون آقای که یه شرکت بزرگ هواپیمایی تو انگلیس داره از زیر صفر شروع کرد (اسمش و نمی دونم کی بود :دی خودت یه بار تعریف کرده بودی :دی) تو کار آفرینی مهم ایده هست مثه همون دیده خودم ( هههههههههههه :دی) در مورد ثبت شرکت دیگه(حالا چرا قاطی می کنی ایده من و تو نداره :دی)

این سر ریچاردو دیدم من اگه این همه پول داشتم (آخه 100 میلیون واسه من خیلی پوله چه برسه به یه میلیارد :دی) میدادم به بندگان خدا با هاش کار کنن :دی سودش و ازشون می گرفتم خونه می خوابیدم می گفتم گور بابای کارآفارینی=ک.. ننش صد البته :دی

گفتی با بچه ها هماهنگ کنیم واسه اپن بوک :)) یاده دبیرستان افتادم که سوالای امتحان ترم و دزدیدم و به کل کلاس دادیم قرار شد کسی بالا 16 ننویسه(آخه معلم=دبیر=هر کوفتی که تو دوست داری خیلی سخت گیر بود)اما ای دل غافل همه بچه ها از جمله خود من بیست شدم و نه تنها 3 شد بلکه امتحان تکرار شد اون معلمه هم حسابی از خجالت بچه ها در اومد و 60 درصد بچه ها شهریور امتحان دادن :دی

مهراز هر چی اتفاق عجیب و غریب تو این دنیا یا حداقل ایران یا نه کوچیک ترش کنیم تو ایران مثه اینکه خدا حال می کنه رو من امتحان کنه ببینه واکنش چیه آخه من نمیدونم چرا یکی از دست شوهرش یا پدرش یا خر دیگر فرار می کنه باید بپره تو ماشین من رو صندلی عقب دراز بکشه و بعد با صدایی که حس انسان دوستانه من تحریک میشه(البته دروغ چرا حسای دیگم تحریک شد :دی)آقا تو رو خدا فقط برو من اون جلو پیاده میشم و تا من از هنگ در بیام اون جلو بودم و اونم نبود :دی

راستی در مورد پست قبلیت و کامنت اخری که برات گذاشتن فقط میتونم بگم (جوووووووووووووووووووووووون =)) =)) :دی )

کامنت دوستان رو هم خوندم تنها حرفی که دارم همینه :دی(تو دلم موند و نتونستم نگم اخه یکی نیست به این علی مهروز بگه من یه راه یاد میدم مفتی بخریم مردم از آب دارن کره می گیرن:دی)

راستی بدم نبود منم وبلاگ بزنم حیف خوندن بیشتر دوست دارم و فعلا کاریا مهم(!) تری دارم :دی خوش باشی



وااااااایی چقدر طولانی؟؟؟
اون امتحانتون که خیلی خدا بود...خدایی بچه بی جنبه تر از شما پیدا نمیشد:دی
بابا چرا در و دافا به طور ما نمی خورن ...انصافا خوش شانسی هااا...اون روز اون خانومه بود می گفت برو بعدا بیا الان مادر شوهرم هست!!!!!!!!!!!! کفم برید...خدایی چه دنیایی شده بودااااا

اره خوبه میای اینجا مینوسی کامنت دونی هم یه رونقی می گیره استقبال میشه بقیه دوستان هم بیان خب

سرمه سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام
با کامنت اولی جواد موافقم
مخصوصن قسمت لژ خانوادگیش(نیس که ما ترم اولی هستیم :دی)
جواب شما هم قانع کننده بود صد البته!
یادم میاد اولین باری که اپن بوک بود امتحانمون اگه اشتباه نکنم فیزیک هم بود
ما مست و شادمان رفتیم سر کلاس
وقتی برگه به دستمون رسید به قول تو ما مونده بودیم و حوضمون
اون موقع با خودم گفتم کاش اپن بوک نبود به خودم میگفتم اشکال نداره
بلد بودم
فرمولا رو یادم رفته!!!!
اما یه چیز مسلمه
که نت اومدن شب امتحان هیییییچ کمکی به پاس شدنت نمیکنه
راجع به حرفی که به استادت زدی
بسیااااااااااااااااااار عالی بود!!

پیش نهاد می کنم شما هم از این حرف ها به استاداتون بزنید:دی کلا که عرضم به حضورتون تو امتحان های فنی من ترجیح میدم اپن بوک نباشه که نمره فرمول رو اقلا بگیریم...نت اومدن که هیچی بلاگ هم اپ می کنیم

مهیار چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ

:)) :)) =)) میدونی کفاربوس یعنی چی؟
یه بار دیگه میگم "کفاروبس"
یعنی: (کیهان.فارس.ایرنا.رجانیوز.بیست و سی)

راستی مطمئنم این لینک و هم مثه نسخه موبایل که داشتی و نمی دوستی ندیدی :دی یه نیگاه به این بنداز
http://mahraz.blogsky.com/dailylink/page/1
خیلی جالبه؟دیده بودی؟

ارههه خیلی باحاله ..ااااا علم چه پیشرفتی کرده هاااااا .... اینا رو اگه بازم بلدی یه جا رو کن :دی

جواد چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ق.ظ

نمی دونم جماعت بابلی انقد از نظر ایده های کار آفرینی به هم نزدیکن!!؟؟
راستش منم مثل مهیار اولین کار آفرینی ای که واسه اون همه پول به ذهنم رسید ، این بود که بزاریم بانک سودش رو بخوریم ، زندگیمون رو بکنیم ، کی حال کار کردن داره آخه!!!!؟؟؟:دی

مهراز ، از ایده ی من استقبال شده ، بیا چند تا پست هم با علامت -18 و +18 بزار برای من و ترم یکی ها که ماشالله اینجا کم هم نیستن!
البته دو بخشی کردن وبلاگ به نظر من باعث میشه که نصفش خونده نشه اصلا! دیدی که یه جا بنویسن فقط خانم ها وارد شوند ، آقایون بیشتر میرن توش ، اینجا هم همین میشه!

1. bale dige rah o rasme goshadi ro khoob baladid:D
2. baba intori baiad balaie blogam bezanam +18 =))

تینا چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام

یعنی اینقدر این درس سخته؟

ما هم یکی از این استادای فیسو افاده ای داریم
من که اصلا سر کلاساش نمیرفتم چون نمیتونستم خودمو کنترل کنم تو ذوق بچه نزنم

خیلی قشنگ توضیح داده بودی
ای ول


درس سختی نیست یعنی الان که دارم اینو می نویسم که تازه از سر جلسه اومدم بیرون اما کلا امتحانش خوب بود...به سختی نیست به این که استاد چرت و پرت بگه حساسم...۴ ساله دانشگاهیم مگه چه قدر سر کلاس رفتیم که لان بخوایم چرت و پرتاشون رو تحمل کنیم:دی

مهیار چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ق.ظ

مهراز اگه یه جا بلد بودم رو می کردم واست :دی

جواد جماعت بابل شبیه نیستن :دی آدما ... گشاد کم نیستن :دی :))

خدایی یه نظر اینجا دیدم مهراز یاد هم کلاسی های مونث دانشگاه خودمون میافتم خدا دیگه حال نداره اخلاق و افکار این دخترا رو یه مدل جدید خلق کنه کپی پیست می کنه افکارو اخلاقشون هم خیال خودش راحت تره هم خلق الله :دی

کپی پیست رو خوب اومدییییی:)) نه بابا این طوریام که البته نیست ...یعنی یه مواردی هست یه مواردی نیست

جواد چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ

قبول دارم که درصد آدمای کالیبر بالا ، کلاً زیاده ، ولی این عدد تو بابل به سمت 100 میل میکنه!

تو بابل البته از سمت مثبت به صد میل میکنه :))

سرمه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

اونی که میگن سر و ته یه کرباسه مردا هستن
نه؟
:دی
:پی
خوشم نمیاد از این حرفا که زنا اینجوری هستن مردا اون جوری هستن
راجع به آدم ها و خصوصیات انسانی شون صحبت کردن منطقی تره
البت
راجع به خصوصیات غیر انسانی شونم میشه حرف زد! :دی
اون موقع تازه یه چیز در میاد که بالای ۱۸ بودنش یه درجه از بلاگ مهراز خان پایین تره =))

ای بابا شما خودتونو ناراحت نکنید:دی به هر حال از این حرف ها زیاده دیگه :دی از نظر پسرا دخترا یه سری خصوصیت کلی تابلو دارند مسلما از طرف دخترا هم همچین دیدی مطرح می تونه باشه :دی البته به قول شما کلا ما فرا جنسی نگاه می کنیم :دی

سرمه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ

باش
حالا که تو میگی خودشو ناراحت نمیکنم :دی

آفرین خوبه دیگه...بهترین کار رو می کنی شماااااا!

یک عدد وکیل نیمه دیوانه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.foroughinameh.blogfa.com

هوووم!
استاد مسخره تون یه طرف بی ادبی تو همان طرف!
خودتو ول کردی همیییییییینطور مینویسی! بعد میگی من راحتم :ی همه میدونن! اصولا وقتی تو میخوای یه چیزیو توجیه کنی ربط میدی به همه....اگه همه تایید کنن تو دیگه در اونجایت عروسی ست و احساس باحالی و جذابی وافری بت دست میده!
قبل از ادامه ی حرفم تا یادم نرفته بگم پرتغال یادت نره! اگ نداری به کمیته امداد زنگ بزنم!
هوووم!
هدف از اون کنترل انگشت وسط چی بود! زیاد جدی گرفتی خودتو ! افسار انگشتتم اگه از دستت در میرفت بازم واسه اون جوجه استادتون مهم نبود! به نظر استاد باحالی میومد!
چقدر احساس میکنم ازش خوشم اومده!
بعد تازه مگه شاه عبدالعظیم چشه آیا!؟من نمیدونم آخه چرا هرکی میخواد یه مکانی رو تحقیر کنه اونجارو بر زبان نحسش جاری میسازه :ی
اونجارم دوس دارم! ادماشم بسیار های کلاس تر از آدمای آن طرفا های شما میباشند! (الان یهو هوس کردم از حقوقو اون طبقه دفاع کنم)
الان که دارم فکر میکنم ...
میبنم چقدر چیزهایی که برای تو منفورند برای من لذت بخشند!

عزیز دل برادر بی ادبی نمی دونم منظور شما چیست؟ اما این که من راحتم توجیهی نیست...این که همه می دونن توجیه بی ادبی نیست ..ذکر این نکته است که کسانی که با من سر و کار دارند با علم به این ادبیاتی که شما "بی ادبی " می خونیدش با من سر و کار دارند...من نمی دونم واژه "تخمی " رو کی باب کرد اما هر کی باب کرد دمش گرم چون قبح این واژه در جامعه برای خیلی ها ریخته و خیلی راحت استفاده می شه و در جمع دوستان ما از مصادیق بی ادبی حساب نمیشه... دیگه انگشت و وسط و بیلاخ نشون دادن و اینا هم به همین سان...البته که ما این جا از آلات تناسلی ذکور و اناث به آن دقت استفاده نمی کنیم و آن هم چون در دهان نوشتاریمان زیاد نمی گردد...
در مورد اینکه من شاه عبدالعظیم رو تحقیر نکردم...عرض کردم پاش رو از اونجا اون طرف تر نگذاشته...نمی دونم تهران رو چقدر بلدی اما تهران رو از شمال به کوه ها محدود کنی از جنوب به ری محدود میشه و این که از شاه عبدالظیم اون طرف تر نرفته یعنی از حد و حدود تهران خارج نشده وگرنه بنده به شخصه تا حالا به آستان مقدس شاه عظیم شرف یاب نشدم...و دیدی نسبت به ادم های اونجا ندارم...
در مورد پرتقال که کمیته هم مگه پرتقال میده؟؟؟ اول چرا مرام بی خود میذاری که حالا بگی کمیته و این چیزا اخه

زیگ زاگ چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ

"قبل از ادامه ی حرفم تا یادم نرفته بگم پرتغال یادت نره"

وکیل جان پرتغال(!) (پرتقال = orange)
حالا ما نفهمیدیم حرف شما انتقادی بود دوستانه بود یا اینکه می خوای چیزی و ثابت کنی؟
اما مهراز تو هم عجب حوصله داری چه جواب طولانی دادی

راستی Dew دیگه چیه؟ کسی هست شفاف سازی کنه :دی؟
همه مهراز همین جوری که هست دوست دارن بی کم و کسر

زیگ زاگ جان این وکیل بچه خوبیه اما یه کم کم داره دست خودش نیست بیجاره ...خدا شفاش می شده .. منم اگه دیگه جواب طولانی دادم چون واسه کسی که اینجا کامنت می ذاره ارزش قایل هستم نمی خوام بدون جواب از این جا بره...
مرسی از لطفت :دی
این dew هم که آدرس بلاگش یا میلش تو کامنت ها هست دیگه باش در میون بذار دیگه :دی

زیگ زاگ چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:53 ب.ظ

مهراز راستی گفات اونجات عروسی :)) چه جای خوبی :دی
اما این دوست عزیزمون باید بگیم تو هم حال کردی به مهراز این حرفا رو زدی تا کسی تایید کنه و تو هم اونجاهات(یعنی دو جات :دی) عروسی شه اما تاییدت نمیکنیم تا نشه چی چیه حوالت می کنیم تا دیگه با دهن پر نتونی حرف بزنی نیمه دیوانه(اصلا تو دیوانه ای :دی)

یک عدد وکیل نیمه دیوانه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ http://www.foroughinameh.blogfa.com

کی میتونه آیا حرف های زیگ و زیگ را واسه من ترجمه کنه!؟
دستا بالا!

یک عدد وکیل نیمه دیوانه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.foroughinameh.blogfa.com

زیگ نه تنها پست های من را با دقت می خواند :ی
بلکه بنده خدا نظرات من را نیز با دقت تر می خواند :ی
به من علاقه پیدا کرده!
نه من....قصد ازدواج ندارم!
نه نه !
امکان نداره
مهراز بچه...خوبه من کم دارم حداقل....تو همانش را هم نداری گوگولی مگولی

یک عدد وکیل نیمه دیوانه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ب.ظ http://www.foroughinameh.blogfa.com

آها راستی
پرتغال یادت نره!

مهیار چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ب.ظ

سلام مهراز
خوبی ؟
به به میبینم چه جو دوستانه ای اینجا برقراره :دی
اوه اوه اوه :)) =))
چه محیط صمیمی ای ;)
مهراز فرادا شب مناظره دکتر ولایتی و با دکتر محسن رضایی و رو ببین
راستی یه خبر جالب چه مملکت گل و بلبلی بود ما خبر نداشتیم تو قائمشهر یه بنده خدای بوده (یا حداقل یه قائمشهری :دی چون نقل خبر از اونجاست :دی) 900 میلیارد(حالا تومن یا ریالش مهمه که بازار شایعه داغ اما ما بگیم حتی ریال) از چند جا وام گرفته و می خواسته یه کار اشتغال زا(در راستای این پستت که کارآفرینی هست توش گفتم :دی) و بعد الان فلنگ بسته با اهل و ایال کریسمس کانادا بوده و دیگه هم نیومده وثیقه هم مثه اینکه یه زمین بوده که اونم بی ارزشه چون کارخانه نزدن توش :))

بابا این مملکت همش همینه :دی در مورد درگیری این دوستان نمی دونم چی شده من که نشستم نگاه می کنم ببینم سرانجام کار چی میشه:دی مناظره رو اره حواسم هست می بینم :دی

Dew چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://dewl.blogfa.com

تا اطلاع ثانوی بلاگ نویسی رو گذاشتم کنار:دی

چرا؟؟؟؟؟؟؟ نکن این کار رو...تازه راه افتاده بودی...

مهراز چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.mahraz.blogsky.com

در مورد نظرات دوستان فروغ و زیگ زاگ

باید بگم چون چند تا نظر متفاوته نمیتونم جدا جدا بگم بهتره همه رو یه جا بگم.. از اینکه زیگ زاگ عزیز حمایت می کنه از ایده های بنده ازش تشکر می کنم :دی
خب من زیگ زاگ رو نمی شناسم اما فروغ رو میشناسم و میگم زیگ زاژ جون این فروغ خیلی وکیل گلی تشریف دارن جدای از اون ادم خوبی هم هست فقط مشکلش اینه که دیوانه هست و کاریش نمیشه کرد :دی من از نظر های فروغ به شدت استقبال می کنم چون دوست دارم نظرات مختلف و مخالف رو بشنوم...به هر حال ادم دیوانه درسته که دیوانه هست ادم که هست :دی در هر صورت مرسی بابت نظراتتون...
فرووووغ تو که به من هی می گی قصد ازدواج دارم و این حرف ها الان چی شد نظرت عوض شد؟؟؟

یک عدد وکیل نیمه دیوانه پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.foroughinameh.blogfa.com

خب الان در راستای یک سری جریانات باز نظرم عوض شد:ی
من قصد ازدواج دارم خب
واییی فکر کن!

lol , are fek kon:)) begard kolle bazar o bala o paein , kasi age nageraftatet khodam migiramet :)) divane

سرمه پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:37 ب.ظ

آپم

هادی چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:20 ب.ظ

سلام آقا مهراز.دکتر نوابی واسه کارگاه system c اومده بودن دانشگاه ما بعد من همینجوری یه سرچی فارسی و انگلیسی زدم که بیشتر باهاشون آشنا بشم ببینم چجور آدمیه.بعد وبلاگ شما هم اومد بالا و نوشته هاتون خیلی خوب و شیرینه.از آخر شروع کردم بخونم وبلاگتون رو.تا اینجا خوندم خیلی خوب بود ولی خستم باید بخوابم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد