سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

غیبت صغری

1.

وای ، نزدیک به 18 روز میشه که تقریبا پای کامپیوتر ننشستم ، یعنی درست حسابی ننشستم .  تعطیلات بین دو ترمی که وجود نداشت اما برای انسانی که عاشق ایام بعد از امتحانات بهمن تا آخر اسفند هست این روزها یعنی روزهای فوق العاده که شکر خدا همه اش به خوش گذرانی و خوشی می گذرد و حتی اگر کار خاصی هم نکنم باز هم حس خوبی دارم و دوست ندارم با دانشگاه رفتن و درس خواندن و این مزخرفات الکی خرابش کنم . برنامه این ترم هم مثل ترم قبل سه شنبه تموم میشه و من می مونم و این همه خوشبختی که محاله و همه ی دوست های خوبم که در کنارشون بهم کلی خوش می گذره و کلی حس خوب و قشنگ و مثبت بهم میدن.

2.

برای چند روز شمال برنامه ریزی کرده بودم : خواب کتاب کباب خواب کتاب کباب که البته از خوب روزگار از کتابش کم کردیم به کباب و خوابش اضافه کردیم . کلی هم فیلم ایرانی دیدم . " پستچی سه بار در نمی زند" ، " کنعان" (که وسط سی دی دوم خش داشت و گندمان زد به حالمان) ، "دل خون" ، "حس پنهان" ، چون نظرم در مورد "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" زیاد مساعد نبود یکبار دیگه نشستم و نگاه کردم و خلاصه یکهو کلی دز فیلم ایرانی خونمون رفت بالا و چهارشنبه هم با دوستان رفتیم "به رنگ ارغوان" که من خوشم اومد و از اونجایی که با دوستان رفته بودیم تمرکز من یکی در اون حد که دوست داشتم نبود یکبار دیگه این هفته سه شنبه میرم چون سه شنبه ها نصف قیمت هست و من هم با این اوضاع مالی به شدت از هر چیز نصف قیمتی استقبال می کنم.

3.

من کتاب "خرمگس" رو خیلی رو دوست دارم و این رو بار ها گفتم و به همه دوستانم پیشنهاد می کنم این کتاب رو . نمی دونم چه حسی هست اما خیلی دوست دارم کسایی که دوستشون دارم این کتاب رو بخونن و ازش لذت ببرند . وقتی هم که به من می گند که این کتاب رو به پیشنهاد من خریدند خیلی خوشحال می شم . در هر صورت یکبار دیگر از همین تریبون به مردم غیور و شهید پرور دوست دار کتاب اعلام می کنم این کتاب رو بخونید ، حتما !

پی نوشت : من یک حشره خوشبختم ، چه زنده باشم و چه مرده

4.

حس خوبیه که بعد از یک مدت حالا نه چندان طولانی که نیستی بیای و ببینی دوستانت تو "فیس بوک" اومدن و رو "دیوار"ت جویای احوالت شدند و دلیل غیبتت رو پرسیدند و با این که سعی می کنم برام مهم نباشه اما از این که غیبتم حس شد علی رغم تلاش روشنفکرانه اون ته مه های قلبم احساس خوبی بهم دست داد.

5.

پی نوشت : کلا از اینکه "هردمبیل " بنویسم ناراحت نیستم اما از اینکه نوشته های هردمبیل رو تو بلاگ پست کنم زیاد حس خوبی ندارم ، اما به هر حال ما که از سهمیه غیبت صغری خودمون استفاده کردیم و دیگه خدا نیاره اون روز که بانگ رحیل به گوش برسه و صدای الرحمن بلند شه و ما غیبت کبری مون رو شروع کنیم.

نظرات 5 + ارسال نظر
مهیار یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ

سلام مهراز
:دی
میبینم رفتی طالقان ، بسلامتی :دی
راستی چی می شد نسخه موبایل وبلاگت کامنت دونی هم داشت،دیگه مجبور نبودم واسه نظر دادن صفحه اصلی و دوباره لود کنم

dg natonestam farsi type kunam,ketab kharmagas ham tope harf nadareh,khob shud up kardi,ye khabari azat shud :-p
khosh bashi

man dg bemiram ba gprs mob biam nazar bedam,pic gher fal bud,in paen cod amniati mikhad be sorat axe,khub shud khasiat copy o paste dare :-D

shima یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

سلاااااااااام
چه عجب شما اومدی!!
غیبتت که خوب خیلی حس شد ولی واقعا 18 روز شد؟؟!!
همه چی چه زود می گذره ها!
در مورد خر مگسم دلم نمی خواد هیچی بگمx-:

Dew یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:57 ب.ظ http://dewl.blogfa.com

-18 روز!!؟
-من هم کنعان دیدم خش داشت...تقریبا تا جر و بحث 2 تا خواهر و دیدم

سرمه سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

عاشق فیلم کنعانم
کباب و خواب و کتاب و اینا خیلی خوبن!

فرنی پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:38 ب.ظ

خواب کتاب کباب شعار مورد علاقه من است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد