سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

این روزها : لاست کا.ندوم بی پولی

1

روزهای آخر سال داره کم کم سپری می شه و ایام خوشی نفس های خودش رو می کشه و بیشتر از هر زمانی دیگه ای احساس رضایت می کنم از زمان هایی که در کنار دوستانی که دوستشون دارم سپری کردم . دوستان همه رفتند ، سر خونه و زندگی ، پیش خونواده ، دوستان همه رفتند و من رو در پیله تنهایی خودم رها کردند و هر روز که به سال نو نزدیک تر می شیم بیشتر در این پیله می پیچم و دریغا که تنها من از این پیله شاپرکی خوش بر و رو بیرون می آیم و دوستان ، شما ، همان کرم هایی که بودید باقی خواهی ماند .

مدتی این مثنوی تاخیر شد و تاخیر می شد و تعطیل نمی شد و حالا این روز ها با پیش بینی این که 6 7 روز ابتدایی سال جدید مجال و فراتر از اون امکان نوشتن نباشد این روز ها کمی فعال تر  می نویسم از تفکرات و دغدغه ها و بیشتر اتفاقات اطراف.

2.

بالاخره "لاست" رو به یاری "محمد" شروع کردیم و 7 قسمت رو یک کله دیدیم تا دستمان بیاید داستان چی هست و بنده تقبل کرده ام به زودی زود 5 تا "سیزن" رو تموم کنیم و "سیزن" 6 رو همراه با سایر جهانیان و بلکه هم زود تر تمام کنیم . من از هیکل "جک" ، یاغی گری "سوآی " خوشم اومده و اگر بخوام خوشتیپ ترین پسر و دختر رو انتخاب کنم اون خواهر و برادر رو انتخاب می کنم که برادره واقعا خیلی باحاله. حالا من که فعلا 7 قسمت رو دیدم و حالا ها باید ابراز نظرهای من رو این جا تحمل کنید و خواهشا جلو جلو به من آمار ندید. اصولا آدمی هستم که عاشق " تعلیق " در داستان هستم و دوست ندارم بدونم آخر ماجرا چی میشه . بقیه سریال ها فعلا منتظر باشند که به زودی به سراغ همه شون خواهم رسید . حیف که در تعطیلات خونه نیستم وگرنه روی این قضیه شرط بندی می کردم .

3.

داستان " پاس ور" شدن "پلیس" و اینکه چطور "پلیس" یک مملکت تبدیل به "پاسور" و "ورق" می شود که سال ها در این مملکت حکم آلات قمار را داشته و خود به مبارزه با آن می پرداخته و بعد هم "کان لم یکن" شدن قضیه من را به این فکر وا داشته که چرا در انتخاب این اسامی دقت کافی مبذول نمی شود ؟ در کنار این مطلب دیدن تبلیغات "کاندوم" در مجله ی تین ایجری وزین "چلچراغ" و این که گذشت آن زمانی که در بروشور های ضد ایدز “use condom” را "پیشگیری کن" ترجمه می کرده اند و الان در سوپری کنار دانشکده فنی هم تبلیغات "کاندوم" گذاشته اند به این گندگی ( الان دو دست خود را تا جایی که جا داشته باز کرده ام) چرا برای این اسم فرنگی  تا مانند پلیس در ادبیات ریشه ندوانیده معادل فارسی انتخاب نشده ؟ زین پس به جای واژه فرنگی و بیگانه " کاندوم " از واژه ی پارسی" گایانه " استفاده می کنیم که هم وطنی است و هم به خودی خود گویای همه چیز است (که در دوران دبیرستان این واژه بین اطرافیان رایج بود و متاسفانه به دلیل رسیدگی ناکافی منسوخ شد)... با توجه به رشد این تبلیغات و فراگیر شدن “kodex”  و “good life”و “gelover” و امثالهم پیشنهاد می شود هر چه زود تر "گایانه" وطنی در طرح  ها و طعم ها و قابلیت های مدل های اجنبی اش ساخته شود تا شاهد "گایانه ی یارانه ای" در بازار باشیم  .

پی نوشت : فیلم مستندی از سر تفنن در "یوتیوب" می دیدیم با دوستان که در مورد کارخانه "گایانه" سازی در ایران بود که واقعا خیال من یکی را از بابت "سیفتی(سفتی؟)" این اجناس وطنی راحت نمود

پی نوشت 2 : به قول یکی از دوستان بسیار عزیزم که بسیار دوستشان می دارم ملت بی چاک و دهن شده اند هاااااا...والله

4.

آهنگ "پولکی" “tm bax” را گوش می کنیم به یاد پول میافتم و این که "جیبمون پاک تره از قلب نوزاد ، چون پولی نمونده بود حتی دوزار" و خلاصه با اینکه پول خیلی کمی برای هفته آخر اسفند ماه باقی مانده بود دیروز و امروز حسابی به خودمان و بعضا دیگران حال دادیم و نهایتا پنج تا هزاری نا قابل مانده و مهراز و دوستانی که رفتند و امکان "تلپیدگی مکانی" هم از بین رفته و خلاصه باید این یک هفته را هم سر کنیم .در هر صورت معضلی اجتماعی وجود دارد به نام بی پولی آخر ماه و معضلی دیگر به نام بی پولی آخر سال و حال آخرین روز های آخرین ماه سال و معضلی برای من رخ داده به نام بی پولی مطلق ، از یک سو من عاشق هفته پایانی اسفند هستم و از یک سو باید دعا کنم این روزها زودتر بگذرد و خلاصه در دوراهی گیر کرده ایم و نمی دانیم دعا کنیم این هفته زود تر تمام شود یا اینکه این هفته تا جایی که می تواند طولانی شود و خب از قدیم گفته اند خدا کریم است اما دیگر یک روز خدا کریم است دو روز خدا کریم است سه روز خدا کریم است آخر 7 روز را خدا چه کار کند ؟ اما باز هم امید به خدا که  "الله خیر الحافظین".

پی نوشت : در دهانمان افتاده است " وای وای عزیزم کجایی من تو ترافیک فرشته ام ، مگه بنز نمی خواستی بیا چکشو واست نوشتم" و این که "آخه نزدیک ده ساله که ماری مربی رقص داره " اما با این وضع مالی باید " مایه بده مایه بده بیشتر " رو تمرین کنیم...خلاصه کمک های "بلاعوض" مردمی در هر شکل و شمایلش مورد استقبال بنده قرار خواهد گرفت ، تنها یک شرط دارد و آن هم "بلاعوض" بودنش هست هااااا

 

نظرات 4 + ارسال نظر
Dew دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ب.ظ http://dewl.blogfa.com

قسمت ۴ جالب بود..دی

مهیار دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ب.ظ

خوندم اما بعدش ماجرای محسن و خوندم دلم گرفت
نمی دونم چی بگم اما خوب شد مینویسی حداقل یه دلخوشی هست که میام نت وبلاگت و بخونم

مهناز دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ب.ظ

مهراز عزیز مجله ی ۴۰چراغ تین ایجری نیست. مال نسل سومه.

محیا دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ب.ظ http://peyneveshte 2ro naneveshti ke vasat eidi bekharam?;) :D n

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد