تو کامپیوترم کلی فولدر دارم به اسم های
"فلش 1" "فلش 2" ... و "دسکتاپ 1"
"دسکتاپ
2" و ... هر بار که حوصله ندارم فایلهایم را مرتب کنم پوشه ای باز می کنم و
همه را توی آن میریزم تا سر وقت به آنها رسیدگی کنم.در کار مفید تنه به تنه حسن
کچل و در وقت آزاد تنه به تنه به تنهی باراک اوباما میزنم.خلاصه ژنتیک است دیگر،
این مادرِ من هم عادتِ جعبه جدید باز کردن و وسایل من را تویش چپاندن و یک گوشه ای
به امان خدا رها کردن را دارد، با این تفاوت که کمی باسلیقه تر، کتابها یکجا،
دفترها یکجا و با این جعبهی آخری که باز کردم مجلهها را یکجا ساماندهی
کرده
.
در
این واکاویهای اخیر جعبهای پیدا کردم مملو از مجلههایی از سالهای 86 و 87 و
88. آن زمانهایی که برخلاف الان حاضر بودم پول یک ساندویچ را پای یک مجله بدهم.
مثل خوره افتادهام روی این مجلهها و دارم کیف میکنم.شهروندامروز، ایراندخت،
دنیای تصویر، چلچراغ و یک سری دیگر. اینکه پا را میاندازم روی پا و تحلیلهای
فلان کارشناس را از اوضاع عراق میخوانم و پیشبینیهایش را با پوزخند همراهی میکنم.
غرهایی که اصلاح طلبان به موسوی میزدند و از شل کن سفتکنهایش به شدت شاکیاند.از
اینکه بیست سال است کنار زمین روپایی میزند و الان که فرصت بازی بهش رسیده است
باز هم روپایی زدن کنار زمین را ترجیح میدهد و نه میگوید که میآید و نه میگوید
نمیآید و خلاصه همه را حسابی کلافه کرده.-راستی موسوی آن زمان چقدر شبیه روحانی
الان است، اینکه تا آخرهایش هم دم از اصلاحطلبی نمیزد و در عین حال حمایت خاتمی
و هاشمی را جلب کرده بود- مصاحبه علیرضای افتخاری در سال 86 و قولی که به همه میدهد
که جایگاه واقعی خودش را هر چه زودتر پیدا کند. کاهانی تازه شروع به ساخت فیلمهای
خوبش کرده و منتقد پیشبینی پدیدهای در سینمای ایران میکند. قبل از بازی رفت
ایران کره در آزادی، عکس جواد نکونام و پارک را زده و زیرش بزرگ تیتر زدهاند
امیدهای اول دو تیم. بازی یک یک شد، گل ایران را جوادنکونام زد، گل کره را روی دفع
ناقص رحمتی پارک وارد دروازه ایران کرد. بعدترها جدال عادل فردوسیپور و آن
نماینده مجلس و متهم شدن فردوسیپور به اخلال در فوتبال ایران با این برنامه نودی
که راه انداخته است توسط آن نماینده مجلس. مرور آن روزها لذتبخش است مخصوصا برای
منِ ایرانی که خاطرهبازی توی خونمان است. اینکه مطبوعاتیهای ایران تا چه حد
نجیب هستند و تا کسی پا روی دم که سهل است، دست روی خرخرهشان نگذارد مماشات میکنند
و دادشان در نمیآید. اینکه پیشبینیها تا چه حد درست از آب درآمده، رویکردها تا
چه حد عوض شده است و چقدر جالب که انگار در ایران هر چند سال یکبار یک اتفاق
دوباره تکرار میشود.
از همه اینها بگذریم گل
این خاطرهبازیها به دوران افشین امپراطور (قطبی) در پرسپولیس میرسد. جایی
که حمید استیلی مدعی بود که قطبی را او به تیم آورده است و بابت اینکار خودش را
سرزنش میکرد. اینکه پرسپولیس را برای سبک 4-4-2 بسته است و قطبی با سیستم
4-2-3-1 تیم را کشته است. بادامکی و آقایی و خلیلی و کعبی را کشته است. نیکبخت را
به اشتباه نیمکتنشین کرده و شیث یکی از آیندهدارترین دفاعهای ایران است که به
خاطر رفتار قطبی با او مشکل خورده است. نتیجه این شد که پرسپولیس آن سال با وجود
کسر 6 امتیاز آن قهرمانی دراماتیک را به دست آورد. بادامکی و نیکبخت و آقایی و
کعبی بهترین سالهای فوتبالشان را تجربه کردند و خلیلی بدون اینکه حتی یک پنالتی
بزند آقای گل شد.سال بعد قطبی از پرسپولیس رفت و خبری از هیچکدام این بازیکنان
نشد. دو فصل بعد حتی هیچکدام این بازیکنان شبح خود نیز نبودند و خبرهایشان برای
کسی دیگر جذاب نبود. همهی اینها نشانهی آن بود که گل زدن در برابر امریکا هم
هرچند شما را به یکی از محبوبترین بازیکنان ایران تبدیل کند ابدا تاثیری بر هوش و
ذکاوت شما نخواهد داشت. عکسی در یکی از مجلات است از حضور استیلی در حمایت از
کاندیدای مردمی، محمود احمدینژاد. فیلمش را حتما دیدهاید، آنجا که فرزاد جمشیدی
مجری پای ثابت سابق سفرههای سحری که این روزها در روزنامهها به "ف.ج"
معروف شده است از ته حنجره نام استیلی و احمدینژاد را فریاد میزند و از مردم میخواهد
دست بزنند. سالها بعد که استیلی با تجربهی بیشتر بالاخره به آرزوی دوران دیر
خود رسید، تنها یک نیمفصل فرصت یافت تا سیاهترین دوران تاریخ پرسپولیس را رقم
بزند. فصلی که تنها هشتاد دقیقه کافی بود تا تماشاگران خودی، نبود نبوغ و هوشش را
با یک اسم به او یادآوری کنند : "علی دایی"